یادی از گذشته: God of War

یادی از گذشته: God of War

احمد هاتفی ۲۵ مهر ۱۳۹۶ نظرات

پسری که تمام کودکی خود را با این سوال گذرانده است: پدر من کیست؟ کریتوس شروع جاه طلبی های خود را با این سوال رقم می زند. با گیمر همراه باشید.

 

در سرزمین یونان، در دهکده ای بنام اسپارتا پسری بدنیا می آید که سرنوشت شومی در انتظارش است. او همیشه این سوال را در ذهنش داشته است که پدرش کیست و چرا تمام عمر نتوانسته حتی برای یک بار هم او را ببیند.

همین امر باعث شده است تا مردم شهر او و خانواده اش را تحقیر کنند. شاید کمبود پشتوانه ای مثل پدر و نادانی مردمی که ندانسته پسر بچه ای را قضاوت کرده اند، باعث کینه دوزی و حس انتقام در کریتوس شده است.

مادر کریتوس زنی بنام شاند (Shunned) می باشد و او دارای یک برادر است. کریتوس از همان اوایل جوانی جاه طلبی های بزرگی در سر خود می پروراند، پس برای نشان دادن قدرت هایش به ارتش اسپارتا ملحق می شود و با توجه به توانایی های فیزیکی و مهارت هایش در نبرد خیلی زود می تواند به رهبری این ارتش دربیاید.

اما در نقطه مقابل برادرش است که فردی ضعیف و بیمار است و به همین دلیل همراه مادرش به کوهستان های اسپارتا فرستاده می شود تا باقی عمر کوتاه خود را در آنجا سپری کند.

کریتوس بعدها ازدواج می کند و صاحب دختری بنام Calliope می شود.

حال کریتوس رهبر ۵۰ نفر از اعضایی است که سپاه اسپارتا را تشکیل داده اند. کریتوس و سپاهش روز به روز فتوحات بسیاری را بدست می آورند و همین امر باعث شد تا سپاه اسپارتا در یونان سر زبان ها بیافتد و از همه نقاط کشور برای ملحق شدن به این ارتش می آمدند.

هم اکنون کریتوس بسیار قدرتمند شده است و هیچ ارتشی توان رویارویی با آن ها را ندارد. اما همسر کریتوس همیشه مخالف وحشی گری های او بوده اما کریتوس کارهای خود را با این جمله توجیه می کند:

 تمامی این جنگ ها را به عنوان کسب افتخار برای اسپارتا انجام می دهم.”

اما هم من و هم شما می دانیم که کریتوس چیزی جز انتقام را در سر خود نمی پروراند.

سرانجام سپاهی از شرق بنام قوم بربرها به سپاه کریتوس حمله ور می شوند و با توجه به برتری عددی که بر سپاه اسپارتا داشتند می توانند تمامی ارتش کریتوس را نابود کنند اما کریتوس همچنان سرپا ایستاده است و آنقدر آدم کشته است که در بالای کوهی از اجساد ایستاده و هرکس را که به او نزدیک می شود را نابود می کند.

اما بالاخره بربرها کریتوس را دستگیر می کنند و به نزد پادشاه شان می برند و در حالی که پادشاه می خواهد سرش را ببرد کریتوس که راهی برای خود نمی دید بلند فریاد می زند:

“اریس دشمنان مرا از بین ببر تا زندگی من متعلق به تو شود.”

اریس (Ares) خدای جنگ و پسر زئوس می باشد اما بدلیل نزاع و سرپیچی از دستورات پدرش از طرف خانواده طرد شده است.

اریس که مدت ها به دنبال یک وسیله برای رسیدن به اهدافش بود اکنون آن را پیدا کرده بود و او کسی نبود جز کریتوس، ناگهان آسمان گسسته شد و خدای جنگ از کوه المپوس ظهور کرد و Blades of Chaos (شمشیر های آشوب) که در پست ترین نقاط جهنم ساخته شده بودند و متصل به دو زنجیر بلند بودند توسط دو هارپی (پرنده های انسان نما که جنسیت مونث دارند) به دستان کریتوس داغ کرد.

این کار بدلیل این بود که نشانه ای باشد از بندگی کریتوس برای اریس، کریتوس هم توسط این دو شمشیر سر از تن فرمانده بربریان جدا کرد و اریس هم توسط قدرت خدایی خود باقی دشمنان کریتوس را از بین برد.

کریتوس به کمک اریس به جنگ افزاری بی رحم تبدیل شده است که هر جنبنده ای را از سر راه خود برمی دارد و شهرهای یونان را یکی از پس از دیگر به خاک و خون می کشد. سرانجام کریتوس و سپاهش به دهکده ای که هم پیمان آتنا است، می رسند. کریتوس بی خبر از آن که خانواده اش در این شهر هستند دستور نابودی و کشتار دسته جمعی مردم آن را می دهد و خود به سمت معبدی می رود که پیرزنی مرموز جلوی درش ایستاده است.

این پیرزن به کریتوس هشدار می دهد که وارد معبد نشود اما کریتوس بی اعتنا وارد می شود و با شمشیرهای خود شروع به سلاخی می کند و وقتی به خود می آید دختر و همسرش را غرق در خون می یابد. وقتی کریتوس بهت زده به این تصویر است اریس ظاهر می شود و می گوید برای این که کریتوس هیچ دلبستگی دنیایی نداشته باشد آن ها را به این معبد فرستاده است تا کشته شوند.

کریتوس قسم خورد که انتقام خود را از اریس بگیرد و دیگر به او خدمت نکند. پس از این که او از معبد خارج شد، آتش اجساد خانواده او را سوزاند و خاکستر آن ها با نفرین پیشگو بر تن کریتوس نشست و بدن او را مانند روح سفید کرد تا نشانه ای از عمل زشتش باشد تا هرکس که او را می بیند به کاری که کرده است پی ببرد. از آن شب به بعد کریتوس به روح اسپارتا تبدیل شد.

خدا حق ندارد با خدایی دیگر مبارزه کند!

حال کریتوس به خدایان خدمت می کند و خود را از بندگی اریس رها کرده است و به دنبال این است تا خدایان خاطرات شوم و تلخ او را از ذهنش پاک کنند.

از آنجایی که خدایی نمی تواند با خدای دیگر نزاع و درگیری داشته باشد، خدایان کریتوس را مامور می کنند تا اریس را از سر راه بردارد. تنها راه کریتوس برای مقابله با اریس بدست آوردن جعبه پاندورا می باشد. جعبه ای که هر یک از خدایان مقداری از قدرت و توانایی منحصر به فردشان را داخل آن قرار داده اند.

این جعبه در معبدی که بر پشت کرونوس ساخته شده است، قرار دارد. کرونوس تایتان است و فرزند گایا می باشد. کرونوس توسط پسرش یعنی زئوس در صحرایی زندانی شده بود تا زمانی که گوشت و استخوان او از هم جدا شوند. کریتوس بالاخره پس از راهنمایی های آتنا و پیدا کردن شیپور عظیمی که در صحرا بود توانست کرونوس را به سمت خود هدایت کند.

کریتوس ۳ روز از دست و پای کرونوس بالا رفت تا سرانجام به معبد رسید ولی در جلوی این معبد پیرمردی را می بیند که در حال کندن قبری می باشد، از او دلیل کارش را می پرسد و از پیرمرد جوابی غیر قابل انتظار می شنود.

پیرمرد می گوید:

“این قبر برای تو خواهد بود و در آینده به این قبر نیاز پیدا خواهی کرد، درست است که تکنیک های رزمی تو بسیار منحصر به فرد است و از قدرت بالایی برخورداری اما هیچگاه بدون کمک خدایان موفق به از بین بردن یک خدا نخواهی شد !!”

کریتوس با تمام تعجب و شگفت زدگی وارد معبد می شود و با چشمان خود نظاره گر این می شود که جعبه پاندورا توسط دو هارپی ربوده می شود، اما کریتوس به مسیر خود ادامه می دهد و سر انجام به جعبه می رسد.

اما از آنجایی که اریس خدا است و قدرت ماورایی دارد از این ماجرا با خبر می شود و با پرتاب نیزه ای از مسافت دور به زندگی کریتوس پایان می دهد! بله نیزه در بدن کریتوس فرو رفته است و کریتوس نفس های آخرش را می کشد نظاره گر تباه شدن تمام تلاش هایش است.

همه چیز تمام شد؟ زندگی کریتوس به سر آمد؟ آیا پدر موفق نشد از پسرش محافظت کند؟ آیا این است عدالت خدایان؟

کریتوس به دنیای زیرین یا همان مردگان فرستاده می شود و در رودخانه ی مرگ که تمامی مردگان را به کام خود می کشد، شروع به حرکت می کند، اما از آنجایی که کریتوس عزم و اراده برای نابودی اریس گرفته است او را به گونه ای فنا ناپذیر ساخته است پس باز هم جان سالم به در می برد و توسط زنجیری که از آسمان آویخته شده بودبه بالا می رود و به دنیای رویین باز می گردد و درست از قبری که آن پیرمرد جلوی معبد مشغول به کندنش بود سر در می آورد. بله این است کمک خدایان؛ کریتوس بوسیله کمک خدایان باری دیگر زنده می شود.

کریتوس بالاخره نزد اریس می رسد و خدای جنگ با دیدن او کاملا بحت زده می شود و رو به آسمان می گوید:

“این تمام کاری بود که می توانستی انجام دهی پدر؟ که یک انسان فانی برا از بین بردن خدای جنگ بفرستی؟”

در همین لحظه کریتوس با پرتاب یک صاعقه به طرف جعبه باعث جدایی جعبه از دستان اریس شد و بلافاصله در جعبه را گشود، اینجا بود که قدرت پاندورا پس از هزاران سال آزاد گشت و کریتوس را هم انداره اریس کرد.

کریتوس و اریس شروع به جنگی برابر و مهلک کردند و از آنجایی که اریس خود را ناتوان در برابر کریتوس می دید از حیله استفاده کرد و کریتوس را به عالم مجازی فرستاد؛ با این مضمون که دوباره صحنه ی قتل همسر و فرزندش را به وسیله موجوداتی شبیه به خود کریتوس بازسازی کرد، اما کریتوس نمی توانست اجازه دهد بار دیگر این صحنه برایش تداعی شود پس با تمام وجود از همسر و فرزند خود دفاع و جان آن ها را حفظ نمود.

سپس به اریس گفت من موفق شده ام آن ها را نجات دهم دیگر اجازه نمی دهم صدمه ای به آن ها وارد شود. اما اریس هدایای خود را به کریتوس که همان Blade of Chaos بود از دستانش جدا کرد و بار دیگر توسط همان شمشیرها خانواده ی کریتوس را به قتل رساند.

بزرگترین اشتباه یک خدا!

بله شمشیرهای آشوب از دست کریتوس جدا شدند و حال دیگر کریتوس بنده ی اریس نبود و این یعنی دردسری بزرگ برای خدای جنگ. خدایان با مشاهده این صحنه شمشیری را به کریتوس هدیه می دهند تا توسط آن اریس را برای همیشه نابود کند.

کریتوس با نفرت تمام شمشیر خدایان را در پیکر اریس فرو می کند و خدای جنگ در لحظات پایانی زندگی اش می گوید:

“به یاد بیاور لحظه ای که من جان تو را نجات دادم، هدف من برای از بین بردن خانواده ات این بود که می خواستم تو را به جنگجویی بزرگ تبدیل کنم.”

کریتوس در پاسخ گفت: تو موفق شده ای و شمشیر را در سینه ی اریس فرو کرد و او را از بین برد. با مرگ اریس انفجاری عظیم با رنگ زرد رخ داد که خبر مرگ خدای جنگ را به همه برساند.

خدای جنگ جدید

حال کریتوس از خدایان می خواهد تا خاطراتش را از ذهنش پاک کنند اما آتنا به عنوان نماینده خدایان ظاهر می شودو میگوید که هیچ کس نمی تواند کشتارها و ظلم هایی را که کرده ای از یاد ببرد اما خدایان می توانند تو را ببخشند و گناهانت را پاک کنند.

کریتوس که نا امید از همه کس و همه چیز است به بالای کوه المپ می رود تا این بار خود جان خودرا بگیرد و از بالای کوه به پایین سقوط می کند اما نیرویی او را به بالای کوه باز می گرداند و آتنا باری دیگر ظاهر می شود و می گوید که ما نمی توانیم اجازه بدهیم کسی که همچین خدمت بزرگی به خدایان کرده است خود را از بین ببرد، ما به جانشینی برای خدای جنگ نیاز داریم پس تو جانشین اریس هستی و خدای جنگ لقب تو خواهد بود.

بله کریتوس از انسانی فانی به خدایی تبدیل شده است که تمامی جنگ ها را بر عهده خواهد داشت. اما این هدف کریتوس بود؟ فقط این که مقامی برسد و دیگر به جستجوی پدرش و این که کیست نرود؟ آیا آن کریتوس جاه طلب دیگر خسته شده است؟

در آینده با قسمت دوم این مقاله یعنی یادی از گذشته: God of War 2 همراه شما خواهیم بود تا نظاره گر این باشیم که کریتوس در مقام خدایی چه بر سر دیگر خدایان و مردمانشان خواهد آورد.

منبع:

گیمر

برچسب‌ها:

مطالب مرتبط
نظرات